خاطرات یک تیم نجات

خاطره‌ و مقاله آموزشی

خاطرات یک تیم نجات

خاطره‌ و مقاله آموزشی

بلیت استخر سناوجکوزی رسید

روز جمعه برای برگشت از امل طبق معمول اومدیم قائم شهر چند ساعتی تا زمان حرکت قطاروقت

داشتیم بنابراین رفتیم توی خیابون راه این دوست گرام میخواست خرید کنه بنابراین رفتیم توی بازار..........................

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد